Hi
سه شنبه 13 مهر 1400
21:59
سلام
داشتم به این فکر میکردم که از صبح تا شب که سرکارم، توی شهری که کسی رو نمیشناسم، زیر بار نگاههایی که ازش متنفرم از صبح تا شب مشغولم ..
این ماه انقدر سخت گذشت که بهم فهموند پول درآوردن حسابی سخته! پول در آوردن خیلی سخته میدونین؟؟؟
زیر بار حجم زیاد این سختیا که بودم، کم کم خودمو یادم رفته و تا به خودم اومدم دیدم از اون خودی که بود چیزی نمونده و بشدت گم شدم، دلتنگ خودمم! انگار من شدم یه ربات! یه ربات بازنده، کسی که دیگه هدفی نداره .. بی انگیزه کارای تکراری رو دارم انجام میدم .. ولی چرا؟!!
شده خسته شی از همه چی؟ بخوای رها کنی و بری؟ فرار کنی؟
تو اون حالم :)
آره این من نیستم!
منِ پرانرژی، منِ عادتکنِ خسته نبود!
نظرات شما عزیزان: