V
الان یه عده میان میگن خب باز شکست عشقی خوردی؟
خیرررر
با مددجو دعوا کردم! فجیع قاطی کرد
با تمام وجودم ضعفمو حس کردم! له شدم، خرد شدم
تو اون لحظه فکر کردم به اینکه بدتر از اینم مگه هست؟؟
و دعا کردم بدترش یا حتی مشابهش دیگه برام اتفاق نیوفته!
تزلزل و تو یه لحظه نابود شدن، نتونستن و نداشتن توانایی سرپا ایستادن، لرزش کل وجود ، تپش قلب و افت فشار، ترس و هراس و بهت همزمان، چیزی شبیه به انفارکتوس شدید میوکارد و حتی ترکیدن تک تک عروق کرونرم بود (خب از برونر بیام بیرون D: ) البته این حجم از توضیحاتم اغراق نیست
به حدی حاد بد تجربه کردم که گفتم اقا شام اخره :)))
خلاصه بگذریم
گذشت دیگه!
یه ضربه دیگه به روح من وارد کردن
کی فراموش میشه؟
یه بارم گفتم، این زخم جاش هیچ وقت خوب نمیشه، از بین نمیره ..
نمیره مگه نه؟
شکر کنید اگر کسی هستید که قبول دارید!
نظرات شما عزیزان: